-
یک نفر قلب تو را بی سحر و جادو می برد
جمعه 25 مهرماه سال 1393 23:51
یک نفر قلب تو را بی سحر و جادو می برد بی گمان من می شوم بازنده و او می برد اشک می ریزم و می دانم که چشمان مرا عاقبت این گریه های بی حد از سو می برد آنقدر تلخم که هر کس یک نظر میبیندم ماجرا را راحت از رفتار من بو می برد من در این فکرم جهان را می شود تغییر داد عاقبت اما مرا تقدیر از رو می برد یک نفر از خواب بیدارم کند...
-
چگونه شرح دهم بتپرست یعنی چه ؟
جمعه 25 مهرماه سال 1393 23:50
چگونه شرح دهم بتپرست یعنی چه ؟ کسی که دل به تو یک عمر بست یعنی چه ؟ برای لحظهی اول که دیدمت ناگاه نخورده تجربه کردم که مست یعنی چه ؟ گذشتی و نگذشتم که خاطرت باشد کسی که پای دلش مانده است یعنی چه ؟ گلایه میکند از گریهام خدا اما زمین نخورده بفهمد شکست یعنی چه ؟ تو را که ترک کنم تازه بعد میفهمی که انتقام من و ضرب...
-
مترسک
جمعه 25 مهرماه سال 1393 23:49
از مترسکی سوال کردم، آیا از ماندن در مزرعه بیزار نشده ای.؟ پاسخم داد و گفت ..در ترساندن دیگران لذتی بیاد ماندنی است.پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی شوم. اندکی اندیشیدم و سپس گفتم ...راست گفتی من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم. گفت..تو اشتباه می کنی، زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد، مگر آن که...
-
آه ، آدم دلش که پر باشد ، دوست دارد به کوچه ها بزند
جمعه 25 مهرماه سال 1393 23:46
آه ، آدم دلش که پر باشد ، دوست دارد به کوچه ها بزند برود از خودش فرار کند ، به همه چیز پشت پا بزند دوست دارد به مرگ فکر کند ، زندگی را حجاب میداند دوست دارد که بی حجاب شود ، حرف را با خود خدا بزند توی مغزت مدام میشنوی ، منطقی فکر کن ضعیف نباش مرد باید به درد تکیه کند ، بیخودی خوب نیست جا بزند دل به دریا زدی و طوفان...
-
مقدور هست درد دلی با شما کـــــــنم ؟
جمعه 25 مهرماه سال 1393 23:44
مقدور هست درد دلی با شما کـــــــنم ؟ یا گاه نام کـــــــــــوچکتان را صدا کنم؟ اصلاً امید هست کــــــه با دست هایتان این دست هـــای غم زده را آشنا کنم؟ ساکت نشسته اید ، مـــرا سرزنش کـنید ساکــت نشسته اید ، لب گریه واکنم؟ الله اکــــــبر از جبروت سکـــــــــــــوتتان طغیان کــــــنید تا به شما اقتدا کنم . . فرصت دهید...
-
آدم هایی که میدانند چه میخواهند را دوست دارم!
جمعه 25 مهرماه سال 1393 23:43
آدم هایی که میدانند چه میخواهند را دوست دارم! آدم هایی که مرز دارند، که نه گفتن بلدند، که میتوانند بگویند چه چیز را میخواهند و چه چیز را نمیخواهند. آدم هایی که تو را در "هزارتوی ابهام" و "حدس بزن چه چیزی توی دلم دارم" گرفتار نمیکنند! آدم هایی که... آدم هایی که مرزشان مشخص است زندگی را راحت...
-
یاد من باشد فردا دم صبح ،
جمعه 25 مهرماه سال 1393 23:43
یاد من باشد فردا دم صبح ، به نسیم از سر صدق سلامی بدهم و به انگشت نخی خواهم بست تا فراموش نگردد فردا ... زندگی شیرین است ، زندگی باید کرد گرچه دیر است ولی کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم شاید به سلامت ز سفر برگردد بذر امید بکارم در دل ، لحظه را در یابم ... من به بازار محبت بروم فردا صبح مهربانی خودم، عرضه کنم ... یک...
-
دوست خدا
جمعه 25 مهرماه سال 1393 23:37
بعضی ها چهره شان خیلی معمولیست اما آنچه در قسمت چپ سینه شان میتپد دل نیست، اقیانوس محبت است. بعضیها تن صدایشان خیلی معمولیست ، اما سخن که میگویند در جادوی کلامشان غرق میشوی بعضیها قد و قامتشان معمولیست اما حضورشان طپش قلب می آورد بعضیها خیلی معمولی هستند اما همین معمولی بودنشان از آنها جذابیتی منحصر به فرد میسازد....
-
بعضی ها
جمعه 25 مهرماه سال 1393 23:30
بعضی ها چهره شان خیلی معمولیست اما آنچه در قسمت چپ سینه شان میتپد دل نیست، اقیانوس محبت است. بعضیها تن صدایشان خیلی معمولیست ، اما سخن که میگویند در جادوی کلامشان غرق میشوی بعضیها قد و قامتشان معمولیست اما حضورشان طپش قلب می آورد بعضیها خیلی معمولی هستند اما همین معمولی بودنشان از آنها جذابیتی منحصر به فرد میسازد....
-
احساس
جمعه 25 مهرماه سال 1393 23:29
هرگز به کسی که برای احساس تو ارزش قائل نیست ، دل نبند به خودت بیاموز هر کسی ارزش ماندن در قلب تو را ندارد … ... خورخه لوئیس بورخس .
-
خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم
جمعه 25 مهرماه سال 1393 23:08
خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم راه رود جاری احساسمان را سد کنیم عشق، در هر حالتی خوب است؛ خوبِ خوبِ خوب پس نباید با "اگر" یا "شاید" آن را بد کنیم دل به دریا میزنم من... دل به دریا میزنی؟ تا توکّل بر هر آنچه پیش میآید کنیم جای حسرت خوردن و ماندن، بیا راهی شویم پایمان را نذر راه و قسمتِ...
-
گاهی وقت ها...
جمعه 25 مهرماه سال 1393 23:07
گاهی وقت ها ... دلت می خواهد با یکی مهربان باشی... دوستش بداری... وَ برایش چای بریزی... گاهی وقت ها... دلت می خواهد یکی را صدا کنی... بگویی سلام، می آیی قدم بزنیم؟! گاهی وقت ها... دلت می خواهد یکی را ببینی... گاهی وقت ها... آدم چه چیزهایِ ساده ای را ندارد...!!!
-
بچه که بودیم
جمعه 25 مهرماه سال 1393 23:07
بچه که بودیم، چه دلهای بزرگی داشتیم، اکنون که بزرگیم، چه دلتنگیم! کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود. - کاش برای حرفزدن، نیازی به صحبتکردن نداشتیم و فقط «نگاه» کافی بود. - بچه که بودیم تو جمع گریه میکردیم، بزرگ که شدیم، تو خلوت. - بچه که بودیم راحت دلمون نمیشکست، بزرگ که شدیم، خیلی آسون دلمون میشکنه. - بچه که...
-
بچگی
جمعه 25 مهرماه سال 1393 23:06
- بچه که بودیم آرزومون بزرگشدن بود، بزرگ که شدیم، حسرت برگشتن به بچگیرو داریم. بچه که بودیم تو بازیهامون همهاش ادای بزرگترهارو درمیآوردیم، بزرگ که شدیم، همهاش تو خیالمون برمیگردیم به بچگی.
-
؟؟؟
جمعه 25 مهرماه سال 1393 23:05
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻮﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻨﺪ ﻭ ﺗﺮﺱ ﺑﺮﻡ ﻣﯿﺪﺍﺷﺖ ... ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻪ ﺷﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩمها ﭼﻘــــــﺪﺭ ﮐﻮﭼﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ...!!! "ﺁﻟﻔﺮﺩ ﻫﯿﭽﮑﺎﮎ"
-
دور دور
جمعه 25 مهرماه سال 1393 23:04
یه وقتایی دور شدنم قشنگه.... از کسایی که ادعا دوست داشتن دارند... دورشدن از غم ها... دورشدن از دلخوری ها.... دور شدن از وعده های پوچ وتو خالی... دورشدن ازتموم توقعات بالا.... دورشدن از آدمهای دور وبرم... دورشدن از این زندگی ماشینی.... دورشدن از دغدغه این همه مشغولیت تو خالی... دور شدن از خودی که دیگه خودم نیستم دیگه...
-
محبت
جمعه 25 مهرماه سال 1393 22:58
لقمان حکیم گفت: من سیصد سال با داروهای مختلف، مردم را مداوا کردم؛ و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم؛ که هیچ دارویی بهتر از "محبت" نیست ! کسی از او پرسید: و اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟ لقمان حکیم لبخندی زد و گفت؛ "مقدار دارو را افزایش بده !! " ِ
-
لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !
جمعه 25 مهرماه سال 1393 22:45
لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ! از گرما می نالیم ... از سرما فرار می کنیم ... در جمع ، از شلوغی کلافه می شویم ، و در خلوت ، از تنهایی بغض می کنیم ... تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم ، و آخر هفته هم ، بی حوصلگی ... تقصیر غروب جمعه است و بس ... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ، ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ...
-
خوشبختی
جمعه 25 مهرماه سال 1393 22:43
اشک های دیگران را مبدل به نگاه های پر از شادی کردن از بزرگترین خوشبختی هاست.
-
راز
جمعه 25 مهرماه سال 1393 22:42
افکار و احساسات دارای قدرت بسیار زیاد مغناطیسی هستند و فرکانس دارند. همینطور که در حال فکر کردن هستی، احساساتت به کائنات فرستاده میشوند و به طور مغناطیسی چیزهایی همانند را که بسامدی مشابه دارند، جذب میکنند. هر آن چه به بیرون فرستاده شود، به سوی منبع خود باز میگردد. و این منبع خودت هستی. + کائنات کلمات شما را نمی...
-
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
جمعه 25 مهرماه سال 1393 22:42
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم تا در این قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و من بــه دنبال تو یک عمر مسافــــر باشـــم تو پری باشـــی و تا آن سوی دریا بروی من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟ یا در این قصـــه بــــه دنبال مقصر باشم؟ شاید این گونه...
-
خطایت هر چه بود آدم...
جمعه 25 مهرماه سال 1393 22:42
خطایت هر چه بود آدم... به جرم سیب دزدیدن، تو را از خویش پر دادند..!! ولی آدم نکن باور؛ تو را با چیدن یک سیب پر دادند؟! خطایت عشق حوا بود... گمانم عاشقش بودی! به چشمت عشق را دیدی... برای خاطر حوا تو آن شب سیب را چیدی؟! چه رازی پشت این سیب است؟! که ما را در به در کردی، از آن مٱوای روحانی به این دنیای ظلمانی... من از...
-
#عاشقانه
جمعه 25 مهرماه سال 1393 22:41
ﺑﺨﺪﺍ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻧﻮﺷﺖ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﮔﺮﻡِ ﻧﻔﺲ ﺑﺎﺷﺪ ﺑِﻜﺮ ﺑﻜﺮ ﺍﺯ ﺳﻴﻨﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﻭ ﻧﺠﻮﺍ ﺷﻮﺩ ﻛﻨﺎﺭِ ﮔﻮﺷﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﺰﺩیک ﺍﺳﺖ ﻣﻴﺘﻮﺍنی ﻻﻟﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ لمس کنی با لبانت #عاشقانه
-
قهوه را بردار و یک قاشق شکر... سم بیشتر!
جمعه 25 مهرماه سال 1393 22:41
قهوه را بردار و یک قاشق شکر... سم بیشتر! پیش رویـــــم هــــم بزن آن را دمــــادم بیشتر قهوه ی قاجاری ام همرنگ چشمانت شده ست مــی شوم هـــرآن بـــه نوشیدن مصمــــم بیشتر صندلی بگذار و بنشین روبرویم، وقت نیست حرف ها داریــــم ، صدها راز مبهــــم، بیشتر ...راستش من مرد رویایت نبودم هیـــچ وقت هرچه شادی دیدی از این زندگی...
-
حالم بد است مثل زمانی که نیستی
جمعه 25 مهرماه سال 1393 22:37
حالم بد است مثل زمانی که نیستی دردا که تو همیشه همانی که نیستی وقتی که مانده ای نگرانی که مانده ای وقتی که نیستی نگرانی که نیستی عاشق که می شوی نگران خودت نباش عشق آنچه هستی است نه آنی که نیستی با عشق هر کجا بروی حی و حاضری در بند این خیال نمانی که نیستی تا چند من غزل بنویسم که هستی و تو با دلی گرفته بخوانی که نیستی...
-
مثل یک جنگل پاییزی سرما خورده
جمعه 25 مهرماه سال 1393 22:37
مثل یک جنگل پاییزی سرما خورده شده ام بی رمق و غم زده و تا خورده اخم کن،زخم بزن ،تلخ بگو، سر بشکن قالی آن گاه عزیز است که شد پا خورده ماهی کوچک اگر دل نسپارد چه کند بس که آب و نمک از سفره ی دریا خورده عشق داغ است و دوای تن سرد من و تو دور آتش بنشینیم دو سرما خورده؟ *** برسانید به یوسف که سرافراز شدی هر چه سنگ است به...
-
خداوندا
جمعه 25 مهرماه سال 1393 22:36
خداوندا گره بر گره میخورد،به کارهایم گاهی ودر کشمکش ِ این پیچیدگی ها،،پیچ میخوردهمه ی سامانم! ودرحوالی ِ همین خستگی هاونومیدی ها،،به ناگاه،خبری میشنوم از دورها ونزدیک! از حوادثی که هزاران شکرانه دارد،،درمن،نبودنش!! خداوندا،،لیوان ِ زندگیم،،گر چه به حکمتت،نیمه پُرست،،چشمانم را به رحمتت،بر نیمه ی پُرش،خیره بدار،!
-
عشق بورز
جمعه 25 مهرماه سال 1393 22:35
اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت ... دلگیر مباش که نه تو گناهکاری نه او آنگاه که مهر می ورزی مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا میکند ... پس خود را گناهکار مبین من عیسی نامی را می شناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد ... و تنها یکی سپاسش گفت!!! من خدایی می شناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده ... یکی...
-
عاشق نشدی زاهد،
جمعه 25 مهرماه سال 1393 22:35
عاشق نشدی زاهد، دیوانه چه میدانی؟ در شعله نرقصیدی، پروانه چه میدانی؟ لبریز می غمها، شد ساغر جان من خندیدی و بگذشتی، پیمانه چه میدانی؟ یک سلسله دیوانه، افسون نگاه او ای غافل از آن جادو، افسانه چه میدانی؟ من مست می عشقم، بس توبه که بشکستم راهم مزن ای عابد، میخانه چه میدانی؟ عاشق شو و مستی کن، ترک همه هستی کن ای بت...
-
ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻰ ﻣﺎﻧﻰ
جمعه 25 مهرماه سال 1393 22:17
ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻰ ﻣﺎﻧﻰ ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ... ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ... ﻳﮏ ﺳﺎﻝ ﻣﻬﻢ ﮐﻴﻔﻴﺖ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ ﮔﺎﻫﻰ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ، ﻳﮏ ﻋﻤﺮ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺟﺰ ﺩﺭﺩ ، ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺧﻮﺭﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺖ ﻭ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺭﻭﺣﺖ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﺮﺍﺷﻨﺪ ... ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﻧﺎﺏ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﺎﺏ ﺗﺮﻯ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ ﺍﻳﻦ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ...