خداوندا
گره بر گره میخورد،به کارهایم گاهی ودر کشمکش ِ این پیچیدگی ها،،پیچ میخوردهمه ی سامانم!
ودرحوالی ِ همین خستگی هاونومیدی ها،،به ناگاه،خبری میشنوم از دورها ونزدیک!
از حوادثی که هزاران شکرانه دارد،،درمن،نبودنش!!
خداوندا،،لیوان ِ زندگیم،،گر چه به حکمتت،نیمه پُرست،،چشمانم را به رحمتت،بر نیمه ی پُرش،خیره بدار،!