آی   آدمها ... آی   آدمها .... یک نفر در آب دارد می سپارد جان
آی   آدمها ... آی   آدمها .... یک نفر در آب دارد می سپارد جان

آی آدمها ... آی آدمها .... یک نفر در آب دارد می سپارد جان

با هم مهربان باشیم

خارپشتی ازیک مار تقاضا کرد که بگذار
 من نیز در لانه تو ,مأواگزینم وهمخانه تو باشم
مارتقاضای خارپشت راپذیرفت
 واورا به لانه تنگ وکوچک خویش راه داد!
چون لانه مارتنگ بود
خارهای تیز خارپشت هردم به بدن نرم مار فرو می رفت
 ووی را مجروح می ساخت.
امامار از سر نجابت دم بر نمی آورد
سرانجام مارگفت :
نگاه کن ببین چگونه مجروح وخونین شده ام
میتوانی لانه من را ترک کنی؟
خارپشت گفت من مشکلی ندارم
اگرتوناراحتی میتوانی لانه دیگری برای خود بیابی,

عادت ها ابتدابه صورت مهمان وارد میشوند
امادیری نمیگذرد که خودرا صاحبخانه می کنند
وکنترل مارا به دست می گیرند
مواظب خارپشتهای (عادتهای منفی) زندگیتان باشید.

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
 
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
 
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
 
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
 
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
 
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را
 
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
 
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را :
 
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را

"کاظم بهمنی"

در کتاب خاطرات نلسون ماندلا آمده:
فرق من و زندانبانم را میدانی؟
زمانی که پنجره کوچک سلولم را باز می کند،
او تاریکی و غم را می بیند،
و من روشنایی و امید را ...
نگرش شما زندگی شما را میسازد...


یک پیرزن  دو کوزه ی آب داشت که آنهارا آویزان بر یک تیرک چوبی بردوش خودحمل می کرد.
یکی ازکوزه ها ترک داشت ومقدارى ازآب آن به زمین مى ریخت ، درصورتیکه دیگری سالم بودوهمیشه آب داخل آن بطورکامل به مقصد می رسید.
به مدت طولانی هرروزاین اتفاق تکرار میشدوزن همیشه یک کوزه ونیم ،آب به خانه می برد.
ولی کوزه شکسته از مشکلی که داشت بسیار شرمگین بودکه فقط می توانست نیمی ازوظیفه اش را انجام دهد.
پس از دوسال ، سرانجام کوزه شکسته به ستوه آمد وازطریق چشمه باپیرزن سخن گفت.
پیرزن لبخندی زد وگفت"" هیچ توجه کرده ای که گلهای زیبای این جاده درسمت تو      روییده اند ونه در سمت کوزه,سالم؟
اگرتو اینگونه نبودی این زیبایی ها طروات بخش خانه من نبود. طی این دوسال این گلها را می چیدم وباآنها خانه ام راتزیین میکردم.
هریک ازما شکستگی خاص خودرا داریم ولی همین خصوصیات است که زندگی مارا در کنار هم لذت بخش و دلپذیر میکند.
"" باید درهر کسی خوبی هایش را جستجو کنی و بیاموزی ""
" پس به دنبال شکستگی ها نباش که همه به گونه ای داریم فقط نوع آن متفاوت است.

به کسی کینه نگیرید
دل بی کینه قشنگ است
به همه مهر بورزید.
به خدا مهر قشنگ است.
دست هر رهگذری را بفشارید به گرمی
بوسه هم حس قشنگی است.
بوسه بر دست پدر.
بوسه بر گونه مادر
لحظه حادثه بوسه قشنگ است.
بفشارید به آغوش عزیزان
پدر و مادر و فرزند
به خدا گرمی آغوش قشنگ است.
نزنید سنگ به گنجشک
پر گنجشک قشنگ است
پر پروانه ببوسید
پر پروانه قشنگ است.
نسترن را بشناسید
یاس را لمس کنید
به خدا لاله قشنگ است.
همه جا مست بخندید
همه جا عشق بورزید
سینه با عشق قشنگ است.
بشناسید خدا
هر کجا یاد خدا هست
هر کجا نام خدا هست
سقف آن خانه قشنگ است.