آی   آدمها ... آی   آدمها .... یک نفر در آب دارد می سپارد جان
آی   آدمها ... آی   آدمها .... یک نفر در آب دارد می سپارد جان

آی آدمها ... آی آدمها .... یک نفر در آب دارد می سپارد جان

با هم مهربان باشیم

توووو

از تمام دنیا
یک روز سرد
یک چای داغ..در حالیکه چشم در جشم تو بدوزم
و یک وقت به خیر تـــو
برایم کافی ست..روزم وشبم را ساخته ای

؟؟

برخیز

برخیز و به آتش بکش تمامی سرزمینم را

تا ببینیم در دیار سیاوش
...
آیا هنوز هم سیاوشی مانده است ....!!!

زیبایی

زیبایی در صورت نیست زیبایی نوری در قلب است. ~ خلیل جبران

خدا

جاذبه سیب ، آدم را به زمین زد

و جاذبه زمین ، سیب را .

فرقی نمیکند؛
...
سقوط ، سرنوشت دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست

به جاذبه ای می اندیشم که پروازم میدهد ،

خدا ...

خدا

ناز خدا را بکش.
او در تمام حالات در حال عشق ورزی با تو است.
تو هم در تمام حالات با او عشق ورزی کن و ستایشش کن.
مدحش کن.
تشکر کن.
... عشقت را به سمت او جاری کن.
ببوسش.
سجده کن و در برابر عظمتش که آن را به تو بخشیده، زانو بزن و تسلیم باش.
به خاطر خطاهایت معذرت بخواه و در آغوشش بگیر .
با او حرف بزن.
حرفهایش را که از درونت می شنوی، با جان و دل بپذیر و اطاعت کن.
در نهایت رهایی و تسلیم از او فرمان برداری کن.
چه لذت عمیقی دارد....
همواره بدان خدا مثل کوه پشتت ایستاده، و همواره نیازهایت را با اشاره ای بر طرف می گرداند

خدا

ناز خدا را بکش.
او در تمام حالات در حال عشق ورزی با تو است.
تو هم در تمام حالات با او عشق ورزی کن و ستایشش کن.
مدحش کن.
تشکر کن.
... عشقت را به سمت او جاری کن.
ببوسش.
سجده کن و در برابر عظمتش که آن را به تو بخشیده، زانو بزن و تسلیم باش.
به خاطر خطاهایت معذرت بخواه و در آغوشش بگیر .
با او حرف بزن.
حرفهایش را که از درونت می شنوی، با جان و دل بپذیر و اطاعت کن.
در نهایت رهایی و تسلیم از او فرمان برداری کن.
چه لذت عمیقی دارد....
همواره بدان خدا مثل کوه پشتت ایستاده، و همواره نیازهایت را با اشاره ای بر طرف می گرداند

؟؟؟

لعنتی این خط " __ " و این نشان " × "
که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد
برای نگاه کردنم ، بوسیدنم ، خندیدنم
برای تمام لحظه هایی که کنارم داشتی
روزی که نیستم
دلت برای همه اینها تنگ خواهد شد
شک نکن...........

؟؟؟

همیشه این تو بودی

که پیش می آمدی

ابرهای پشت پنجره را پاک می کردی
...
من و شمعدانی ها را

به یک استکان خورشید،

میهمان

حالا که نیستی،

من تاریکم

شمعدانی ها خاموش

و از دست این خورشید قلابی

کاری بر نمی آید

عشق

من تمــام نمـــی شـــوم ...

در عـشـ❤ـقت ...

ثــــانیـــه بـــه ثــــانیــــه ...

شـــروع مـــی شــــوم... !

خدا

سخن گفتن با خداوند مانند صحبت کردن با یک دوست پشت تلفن است؛

ممکن است او را در طرف دیگر نبینیم، اما می دانیم که دارد گوش می دهد ...