چقدرخوبه که تو هستی

چقدرخوبه که تو هستی
چقدر خوبه تو رو دارم
چقدر خوبه که از چشمات میتونم شعر بردارم
تو که دلواپسم میشی همه دلواپسیم میره
شاید این واسه تو زوده یا شاید واسه من دیره
واست زوده بفهمی من چرا آواره دردم
واسم دیره از این خلوت به شهر عشق برگردم
واسم دیره پشیمون شم چه خوبه باتو شبگردی
واست زوده بفهمی که چه کاری با خودت کردی
...

لا لا لا لا لا لالا لا
نه اینکه بی تو ممکن نیست نه این که بی تو میمیرم
به قدری مسریه حالت که دارم عشق میگیرم
همه دلشورم از اینه که عشق اندازه آهه
تو جوری عاشقی کن که نفهمم عشق کوتاهه
واست زوده بفهمی من چرا آواره دردم
واسم دیره از این خلوت به شهر عشق برگردم
واسم دیره پشیمون شم چه خوبه باتو شبگردی
واست زوده بفهمی که چه کاری با خودت چه کردی

رفتن

گفت برمی‌گردم،
و رفت،
و همه‌ی پُل‌های پشتِ‌سرش را ویران کرد.

همه می‌دانستند دیگر باز نمی‌گردد،
...
اما بازگشت
بی‌هیچ پُلی در راه،
او مسیرِ مخفیِ بادها را می‌دانست.

قصه‌گوی پروانه‌ها
برای ما از فهمِ فیل وُ
صبوریِ شتر سخن می‌گفت.
چیزها دیده بود به راه وُ
چیزها شنیده بود به خواب.

او گفت:
اشتباه می‌کنند بعضی‌ها
که اشتباه نمی‌کنند!
باید راه افتاد،
مثل رودها که بعضی به دریا می‌رسند
بعضی هم به دریا نمی‌رسند.
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد!

نگاه

بهترین اتفاق نگاه تو بود
بدترین هم نگاه تو

چه نگاه دو سویه ای داشتی

تو
...

که هم آبادم کرد
هم خراب خراب !







شایان افضلی

سخت

چه سخت ست
حفظ کردنت

شبیه همان
جدول ضرب کودکی ام !

...



شایان افضلی

سلام

بانوی خاطره ها

سلام

عرضی نیست
تنها خواستم سلامی کرده باشم
...
تا تو برگردی و نگاهی کنی

می دانی که با هر نگاه ات
می توانم سالها زندگی کنم
سلامم بهانه ای بود
برای شاد زیستن ام



بانوی خاطره ها

سلام

ببخشید که باز سلام کردم
آخر گفته اند سلام سلامتی ست
خواستم با سلامی دوباره
سلامت را پیشکش ات کنم

تا باز بتوانم روزی بگویم

بانوی خاطره ها

سلام !

آرزو

آمدم نبودی

نیا نیستم

دریایی کشیده ام
می خواهم خودم را
...
به موج بی خیالی بزنم

ماهی شدم
در آسمان آبی اقیانوس آرام باله هایم را
بدست مادر طوفان بسپارم

مادر طوفانی که موج ها را
می زاید

موج هایی که ستاره ها را
بوقت خواستن شان به شهر آرزوها می برد
تا کمی رقص تنهایی را مشق کنند

نگاه شان را که شست دوباره جایی بخواباند
که برق گیسوانشان چشمکی شود
برای عاشقانه های زمینی یان پر آرزو

تا وقت سقوط ستاره ای که شهاب شده
با مرگش آرزویی کنند

تو هم وقت سقوطم آرزویی کن
بگذار یکبار دیگر با آرزوهای تو
سقوط کنم ، بمیرم !






شایان افضلی

یاس

در حضور خارها هم می شود یک یاس بود

در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود

دست در دست پرنده

بال در بال نسیم

ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود

کاش می شد حرفی از "کاش می شد"هم نبود

هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

آدمها

بعضی از آدمها پر از مفهوم بودنند

پر از حس های خوبند

پر از حرفهای نگفته اند

چه هستند، هستند

و چه نیستند، هستند

یادشان ...

خاطرشان....

حس های خوبشان...

آدمها

بعضی هایشان

سکوتشان هم پر از حرف هست

پر از مرحم به هر زخم است . .

« ساغر اسرار»

وقتی تو می آیی

وقتی تو می آیی ...

وقتی تو می آیی

زنده می شوم

جوانه می زنم

دوباره می شکفم

ازهزارتوی اندوه

پنجره ای به سوی شادی و شکفتن می یابم

و پیچک خیالم

به سوی آرزوهای بزرگ

سرک می کشد ... !

دیری نمی پاید

تو می روی

پنجره روزنه می شود

بسته می شود

من خشک می شوم

پرپر می شوم

می میرم

و در برزخ دلتنگی ام

فقط با شمیم خوش خاطراتت

نفس می کشم !

((مجیـــدنوشیروانی))

دیدار

به دیدارم بیا هر شب در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند دلم تنگ است بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها دلم تنگ است بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه در این ایوان سرپوشیده وین تالاب مالامال دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی بیا، ای هم گناهِ من در این برزخ بهشتم نیز و هم دوزخ به دیدارم بیا، ای هم گناه، ای مهربان با من که اینان زود می پوشند رو در خواب های بی گناهی ها و من می مانم و بیداد بی خوابی در این ایوان سرپوشیده ی متروک شب افتاده ست و در تالابِ من دیری ست که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی ها پرستو ها بیا امشب که بس تاریک و تنهایم بیا ای روشنی، اما بپوشان روی که می ترسم تو را خورشید پندارند و می ترسم همه از خواب برخیزند و می ترسم که چشم از خواب بردارند نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را نمی خواهم بداند هیچ کس ما را و نیلوفر که سر بر می کشد از آب پرستوها که با پرواز و با آواز و ماهی ها که با آن رقص غوغایی نمی خواهم بفهمانند بیدارند شب افتاده ست و من تاریک و تنهایم در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند پرستو ها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی بیا ای مهربان با من بیا ای یاد مهتابی