باران


پچ ِ پچ ِ باران را می شنوی؟

عاشقانه هایش را برای تو فرستاده ست!

گاه در کوچه می رقصد و پای کوبی می کند!

گاه شیشه ی ِ پنجره ی ِ اتاقت را می نوازد…

و برای قدم زدن، می خواندت

برخیز و خویش را از غمی که تا مرگ ِ احساس می بردت، رها ساز

خیس شو در بارانی که روحت را طراوات می دهد

باران، همه بهانه است

موهبتی ست از سوی ِ خدا

گاه، خدا نیز بهانه می کند

و  مست می شود

برای بارش ِبوسه هایش

و تا آغوش بکشد تو را

از همه ی ِ آن لرزه گناهانی که سبب ِ اندوهت می شوند

آری، سروده ام را بگذار به حساب ِ تب و هذیان

اما باور دار که

آغوش ِ او بسیار بزرگ است ...

تقدیم به همه ی دوستان بارانی ام  

ﻧﮕﻮ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ

ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ...
ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﯿﺴﺘﯽ ،
ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻧَﺴــــﺎﺯ .
ﺗــــــﻘــــــــﺎﺹِ ﺧـــــﺎﻃـــــﺮﻩ ، ﺟـــــــﻨـــــﻮﻧـــﻪ ...
ﻣﻴﮕﻲ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﺍﻣﺎ زمانی که ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﺶ
ﺩﺍﻍ ﺩﻟﺖ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﺸﻪ

ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺗﺎ ﺑﻬﺶ
ﻓﮑﺮﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﺷﮏ ﺗﻮﭼﺸﻤﺎﺕ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﻪ ...

ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ زمانی ﮐﻪ
ﺧﯿﻠﯽﺗﻨﻬﺎﯾﯽﻋﮑﺴﺎﺷ ﻮ
ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿ ﻮ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑﻣﯿﺰﻧﯽ ..

ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﻣﺎ ﺑﻌﻀﯽ
ﺍﻭﻗﺎﺕﺩﺳﺘﺖ
ﻣﯿﺮﻩﺭﻭ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﯽ ...
ﻧﺰﻧﯽ ....
ﺑﺰﻧﯽ ... ﻧﺰﻧﯽ !!! ...

ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﻫﯽ ﻋﮑﺴﺸﻮ ﺟﻠﻮ،
ﻋﻘﺐ ﻣﯿﺒﺮﯼ ﻭ ﻣﯿﺒﻮﺳﯿﺶ !!!

ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﺻﺪﺍﺵ ﻟﮏ ﺯﺩﻩ !

ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﻣﺎ ﺷﺒﺎ ﺗﺎ ﺻﺒﺢﺧﻮﺍﺑﺖﻧﻤﯿﺒﺮﻩ ..
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﮕﯽ ﯾﻌﻨﯽﺩﺍﺭﻩ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ؟

ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ
ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﺪﻭﻧﯽ ﺍﻻﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﻭ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ ....

ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ
ﭼﻘﺪﺭﺭﺭﺭﻣﻬﻤﻪ !!
ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﻭﻟﯽ
ﻣﻴﮕﻲ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ .
ﻧﮕﻮ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ
! ﺑﮕﻮ ﻣﻬﻤﻪ ﺍﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ......

من خود نمی روم دگری می برد مرا


من خود نمی روم دگری می برد مرا
 نابرده باز سوی تو می آورد مرا
 کالای زنده ام که به سودای ننگ و نام
 این می فروشد آن دگری می خرد مرا
یک بار هم که گردنه امن و امان نبود
 گرگی به گله می زند و می درد مرا
 در این مراقبت چه فریبی است ای تبر
هیزم شکن برای چه می پرورد مرا ؟
 عمری است پایمال غمم تا که زندگی
 این بار زیر پای که می گسترد مرا
 شرمنده نیستیم ز هم در گرفت و داد
 چندانکه می خورم غم تو ، می خورد مرا
 قسمت کنیم آنچه که پرتاب می شود
 شاخه گل قبول تو را ، سنگ رد مرا

اشک تمساح


تمساح بیرحمانه طعمه اش را میبلعد
 و اشک از چشم تمساح سرازیر میشود
 ببیننده گمان میکند که تمساح برای قربانی خودش اشک میریزد
 درصورتی که این اشک محصول فشاری است که به فک تمساح وارد میشود
 به این دسته از اشکها اعتماد نکنید
همان اشک تمساح است.....!

?


اگر بدانید مردم هزاران بار بیشتر به یک سردرد معمولی خود اهمیت می دهند تا به خبر مرگ من و شما ،
 دیگر نگران نخواهید شد که درباره ی شما چه فکری می کنند !

٠•●ஜ دیل کارنگی ஜ●•

باخت


✔ یـه وقتـایی آدم عمـداً میبـازه  . . .

کـه فـقـط از بــ ــازی بیـاد بیــرون . .‌ . ヅ

مادری بود و دختر و پسری پسرک از می محبت مست


مادری بود و دختر و پسری                    پسرک از می محبت مست

دختر از غصه ی پدر مسلول                   پدرش تازه رفته بود از دست

یک شب آهسته با کنایه طبیب                 گفت با مادر این نخواهد رست

ماه دیگر که از سموم خزان                     برگها را بود به خاک نشست

صبری ای باغبان که برگ امید                  خواهد از شاخه‌ی حیات گسست

پسر این حال را مگر دریافت                   بنگر اینجا چه مایه رقت هست

صبح فردا دو دست کوچک طفل              برگها را به شاخه‌ها می بست

روحم به گِل نشسته ، برایم دعا کنید


روحم به گِل نشسته ، برایم دعا کنید

آیینه اى براى دلم دست و پا کنید

 

احساس مى کنم که به دریا نمى رسم

اى رودهاى تشنه مرا هم صدا کنید

 

اى زخم هاى کهنه که سرباز کرده اید

با شانه هاى خست؟ من خوب تا کنید

 

دارم به ابتداى خودم مى رسم - به عشق -

راه مرا از این همه آتش جدا کنید

 

حالا که خویش را به تماشا نشسته ام

با آخرین غریبه مرا آشنا کنید

 

 

دوست

به گمانم بزرگترین دارایی ِ زندگی ِ آدمیزاد، همین دوست های دیده و نادیده، دوست های مجازی و دوست های واقعی هستند...
همین دوست هایی که برایت پیغام می گذارند...
که اعلام می کنند حواس شان به تو هست...
همین دوست ها که با دو سه خط پیغام نشان می دهند چقدر دل شان پی ِ تو ، دل ِ تو و درد ِ توست...
که چقدر خوب تو را می خوانند...
همین دوست ها که پیگیرند...که نباشی دلگیرند...
همین دوست ها که دلتنگ ات می شوند و بی مقدمه برایت می نویسند...
وقت هایی دو سه خط شعر می فرستند...
که بدانی خودت...وجودت...خوب بودن حال و احوالت برای کسی مهم است...
آدمیزاد چه دلخوش می شود گاهی، با همین دو سه خط نوشته...دو سه خط پیغام، از دوستی آن سر ِ دنیا...
حس ِ شیرینی ست که بدانی بودن ات برای کسی اهمیت دارد، نبودن ات کسی را غمگین می کند...
وقت هایی هست که می فهمی حتی اگر دلت پُر درد است، باید بخندی و شاد باشی، تا دوستت را، جان ِ دلت را، غمگین نکنی...
خواستم بگویم که چقدر این دارایی های زندگی ام،
 این دوستان ِ دیده و نادیده، برایم پُر ارزش ند...
که چقدر خوب است دارمشان...
وچقدر خوب است دارمتان...

؟؟؟


به کوتاهی لحظات با تو بودن منگر!
به وسعت لحظه هایی نگاه کن که بیادت هستم...