یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
واندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
هیچ وقت از خودمون پرسیدیم قیمت یه روز زندگى چنده؟
ما که قیمت همه چیزو با پول میسنجیم تا حالا شده از خدا بپرسیم:
قیمت یه دست سالم چنده؟
یه چشم بى عیب چقدر مى ارزه؟
چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنمون پرداخت کنیم؟
قیمت یه سلامتى فابریک چقدره؟
و خیلى سوال ها مثل این....
چیه...؟
خیلى خنده داره نه؟
اگه یه روزى فهمیدیم قیمت یه لیتر بارون چنده؟قیمت یه ساعت روشنایى خورشید چنده؟
چقدر باید بابت مکالمه رایگان با خدا پول پرداخت کنیم؟
یا اینکه چقدر بدیم تا بى منت نفسمون رو،با طراوت طبیعت پر کنیم....
تموم قشنگى هاى دنیا مال ما،مجانى مجانى
خدایا برای تمام نعمتهایت هزاران بار سپاس
دوســـــــــــــــــت داررررررررررررررررررررررم
رفیق...
زندگی کردن با مردم این دنیا همچون دویدن در گله اسب است..
تا میتازی با تو میتازند.
زمین که خوردی، آنهایی که جلوتر بودند.. هرگز برای تو به عقب باز نمیگردند.
و آنهایی که عقب بودند، به داغ روزهایی که میتاختی تورا لگد مال خواهند کرد!
به تعظیم مردم این زمانه اعتمادنکن:تعظیم انان همانندخم شدن دوسرکمان است که هرچه بهم نزدیکترشوندتیرش کشنده تراست'(خشایارشاه بزرگ)
بچه ای به مادرش گفت:
اگر بهشت حق توست،چرا در دستانت نیست و زیر پاهایت قرار دارد؟
مادر گفت:
آن را زمین گذاشتم تا تو را در اغوش بگیرم!
لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ... تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ... لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ... لمس کن لحظه هایم را ... تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم، لمس کن این با تو نبودنها را.
ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ "دل ﺗﻨﮓ" ﻧﺒﺎﺷﻢ
!ﺧﺪای ﻣﻦ
اﻧﮕﺎر ﺑﻪ آب ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ "ﺧﯿﺲ" ﻧﺒﺎش!!
اگر روزی داستانم رو نقل کردی
بگو:بی کس بود ولی کسی رو بی کس نکردتنها بود ولی کسی رو تنها نذاشت
دلشکسته بود اما دل کسی رو نشکست
کوه غم بود ولی کس رو غمگین نکرد
و
شاید بد بود ولی....برای کسی بد نخواست.....
هشتم مهرماه روز برزگداشت مولانا گرامی باد
"هانری ماسه" در جشن بازنشستگی اش در دانشگاه سوربن:
من عمرم را وقف ادبیات فارسی کردم و برای اینکه به شما استادان و روشنفکران فرانسوی بشناسانم که این ادبیات چیست، باید به مقایسه بپردازم و بگویم که ادب فارسی بر چهار استوانه ی اصلی استوار است:
فردوسی، سعدی، حافظ و مولانا
فردوسی، هم سنگ و همتای هومر یونانی است و برتر از او.
سعدی، آناتول فرانس را به یاد ما می آورد.
حافظ با گوته ی آلمانى قابل قیاس است که خود را شاگرد حافظ و زنده به نسیمی که از جهان او به مشامش رسیده، می شمارد.
اما مولانا...
در جهان، هیچ چهره ای وجود ندارد که بتوان مولانا را به آن تشبیه کرد...