نصیحت

به خاطر داشته باش که عشقهای سترگ ودستاوردهای عظیم، به خطر کردنها و ریسکهای بزرگ محتاجاند.

2-   وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده.

3- این سه میم را از همواره دنبال کن:

* محبت و احترام به خود را
* محبت به همگان را 
* مسؤولیت
پذیری در برابر کارهایی که کرده
ای

4- به خاطر داشته باش دست نیافتن به آنچه می
جویی، گاه اقبالی بزرگ است.

5- اگر می
خواهی قواعد بازی  را عوض کنی، نخست قواعد را فرابگیر.

6- به خاطر یک مشاجره
ی کوچک، ارتباطی بزرگ را از دست نده.

7-  وقتی دانستی که خطایی مرتکب شده
ای، گام
هایی را پیاپی برای جبران آن خطا بردار.

8-  بخشی از هر روز خود را به تنهایی گذران.

9-  چشمان خود را نسبت به تغییرات بگشا، اما ارزش
های خود را به
سادگی در برابر آنها فرومگذار.

10-  به خاطر داشته باش که گاه سکوت بهترین پاسخ است.

11-  شرافتمندانه بزی؛ تا هرگاه بیش
تر عمر کردی، با یادآوری  زندگی خویش دوباره شادی را تجربه کنی.

12-  زیرساخت زندگی شما، وجود جوی از محبت و عشق در محیط خانه و خانواده است.

13-  در مواقعی که با محبوب خویش ماجرا می
کنی و از او گله داری، تنها به موضوعات کنونی بپرداز و سراغی از گلایه
های قدیم نگیر.

14-   دانش خود را با دیگران در میان بگذار. این تنها راه جاودانگی است.

15-  با دنیا و زندگیِ زمینی بر سر مهر باش.

16-  سالی یک بار به جایی برو که تا کنون هرگز نرفته
ای.

17-  بدان که بهترین ارتباط، آن است که عشق شما به هم، از نیاز شما به هم سبقت گیرد.

18-  وقتی می خواهی موفقیت خود را ارزیابی کنی، ببین چه چیز را از دست داده
ای که چنین موفقیتی را به دست آورده
ای.

19-  در عشق و آشپزی، جسورانه دل را به دریا بزن.

لعنتی

زنـدگــی انـگــار
تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!
هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم
او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام
هـول میزنــد
... بـــرای ضـربــه بـعــد .... !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی ...
خـیــالـت راحـت !!....
خـسـتـگــی ِ مــن
بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود ...

درد

هی لعنتی

خوب گوش کن...

اینی که من دارم میکشم، درد بی توبودن نیست…
...
تاوان با تو بودنه…
.
.
.

زندگی

زنـدگــی انـگــار
تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!
هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم
او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام
هـول میزنــد
... بـــرای ضـربــه بـعــد .... !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی ...
خـیــالـت راحـت !!....
خـسـتـگــی ِ مــن
بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود ...

مجنون

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

... عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم

بودن تو

کلبه ای می سازم
پشت تنهایی شب
زیر این سقف سیاه
که به زیبایی دل تنهای تو باشد
پنجره هایش از عشق
سقفش از عطر بهار
رنگ دیوار اتاقش گل یاس
لبخند تو را می کوبم
روی ایوان حیاط
تا که هر صبح اقاقی ها را
... از تو سرشار کنم
همه ی دلخوشی ام بودن توست
وچراغ شب تنهایی من
نور چشمان تو است
کاشکی در سبد احساسم
شاخه ای مریم بود
عطر آن را با عشق
توشه راه گل قاصدکی می کردم
که به تنهایی تو سربزند
تو به من نزدیکی و خودت می دانی
شبنم یخ زده چشمانم
در زمستان سکوت
گرمی دست تو را می طلبید

دروغ

کمی دروغ بگو پینوکیو !
دروغهای تو قابل تحمل تر بود !
بخاطر کودکی بود و شیطنت . . .
بخاطر این بود که دنیای آدمها را تجربه نکرده بودی که ببینی یک دروغ ، چه ها میکند !
اینجا آدمها دروغشان به بهای یک زندگی تمام می شود !
... به بهای یک دل شکستن !
اینجا دروغ ها باعث مرگ عشق و اعتماد می شود !
اینجا آدمها دروغهای شاخ دار می گویند بعد دماغ دراز خود را جراحی پلاستیک می کنند
ما همیشه یا جای درست بودیم در زمان غلط !
یا جای غلط بودیم در زمان درست ! و همیشه همدیگر را از دست داده بودیم ................

یاد

وقــــــــتی مـــــــــی رفت
گفت تو را هم می برم ...
گفتم کـــــــــــــــــــــجا ؟!
گـــــــــــــــــفت از یادم ...

...
حبیب صلحی زاده
عشق اول عشق آخر

؟؟؟

ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﻣﻘﺼﺮ ...
ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻠﺦ ﻭ ﺳﯿﺎﻩ ﻧﮑﻦ .
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﯾﮏ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ،
ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺧﻮﺷﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ...
... ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻣﺘﺎﻥ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ...

خدا

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﯿﺎﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﯾﺎﻓﺖ
ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺧﺪﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﺎﺳﺖ
ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺛﺎﺙ ﺁﻥ ، ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ