آدمها

کوچک که بودم فکر می کردم آدمها چقدر بزرگند !
و ترس برم میداشت
بزرگ که شدم دیدم چقدر بعضی آدمها کوچکند
و باز ترسیدم .!

قلب

امشب هیچی نمیخوام...

نه آغوشت را...

نه نوازش های عاشقانه ات را...
...
نه بوسه های شیرینت را...

فقط بیا...

میخواهم تا سحر به چشمان زیبایت خیره بمانم...

همین کافی است...

برای آرامش قلب بیقرارم

اسباب بازی

در جمعه بازار بی خیالی
تمام رویاهایی را که بافته ام
حراج می کنم

شاید یکی ، یکی خرید
... بقیه را اشانتیون خریدش می کنم

حتا خودم را هم می دهم ببرد

بگذار او هم مثل تو عشق کند
که اسباب بازی دارد





شایان افضلی

فعل

همه فعل هایم ماضی اند ... ماضی خیلی خیلی بعید ...!!!
دلم برای یک حال ساده تنگ است ...!!

لقمان

سه پند لقمان به پسرش


روزی لقمان به پسرش گفت: امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
...

دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی.
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی.

پسر لقمان گفت: ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد: اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.

اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.

و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست

خراب

خرابِ آبادیِ چشم‌های تواَم
پلک بزن
از نو بنا شوم!

( رضا کاظمی )

دوستت دارم

می‌شود هسته را از اتم جدا کنی و انفجار صورت نگیرد؟ می‌شود ریشه را از خاک بیرون بیاوری و گل خشک نشود؟ می‌شود پوست را طوری از بدن جدا کرد که خون جاری نشود؟ می‌شود از آدم را سایه را گرفت، مگر اینکه بمیرد و بی‌جسم شود؟ می‌شود اکسیژن را از آب گرفت و هنوز انتظار آب بودن ازش داشت؟ می‌شود دل را از سینه بیرون بیاوری و باز توقع پمپاژ خون داشته باشی توی رگ‌ها؟

بعضی چیزها را نمی‌شود از بعضی چیزها جدا کرد و بیرون برد؛
... «دوستت دارم»  هیچ وقت از دل  بیرون نمی‌رود!

این جمله را فراموش نکن...

آدمای عجیب

یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن...
هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم..
وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده,
راهشون رو کج میکنن از یه طرف دیگه میرن که اون نپره...
...
... ... ... همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون...
آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش میگیرن تا از سکس
اونایی که تو تلفن یهویی ساکت میشن
اینایی که همیشه میخندن
اینایی که
تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن
همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن
اینا فرشتن ...
تو رو خدا اگه باهاشون میرید تو رابطه, اذیتشون نکنین ...
تنهاشون نزارین ؛ داغون میشن ... !!!

خدایا

خـــــدایا !

من دلم قرصه
کسی غیر از تو با من نیـــست!
خیالت از زمین راحت که حتی روز روشن نیست
... کسی اینجا حواسش نیــــست که دنیا زیر چشماته
یه عمره یــــادمون رفته
زمین دار مکافاته! ....

پدر

پدر یعنی: اون کسی که هنگام تراشیدن موی کودک مبتلا به سرطانش گریه ی فرزندش رو دید ماشین رو داد دستش درحالیکه چشمانش پر از گریه بود گفت: حالا تو موهای منو بتراش.
پدر یعنی: کسی که ” نمی توانم” را زیاد در چشمش دیدیم ولی هرگز از زبانش نشنیدیم.
پدر یعنی: اونی که کف تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچه اش کف خونه کسی رو جارو نزنه.
پدر یعنی:اونی که هروقت میگفت “درست میشه” تمام نگرانی هایمان به یکباره رنگ میباخت.
پدر یعنی: اونی که وقتی پشت سرش از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده !
... وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه…
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری.
خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گردد.