می خواهم اعتماد کنم ...
اما بد جایی دنیا آمده ام
زمین...
جایگاه مارهای خوش خط و خالی بود که هر روز مرا نیش می زدند...!
یکی بیاد
دست این خاطره ها را بگیره ببره گردش...
کلافه کرده اند مرا،
بسکه نق میزنند به جانم...!
آه در بساطم نمانده
بس که دلم را
خرج ِ دوست داشتن ات کردم !!!
خسته ام از رفتم ، رفتی ، رفت ها
همیشه حرف از رفتن هاست
کاش کسی با آمدنش غافلگیرمان کند...
آدم اســـت دیگر...
گاهی دلـــش میخواهد کسی مـــوهایش را نوازش کند ،
بوســه بر گونه اش بزند و آروم زیر نرمــه گوشش بگوید :دوســـتـت دارم!
روزگارا
تو اگر سخت به من میگیری،
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،
گرچه دلگیرتر از دیروزم،
گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند،
لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست
زندگی باید کرد...!