انتهای "شاید" به کلمه ی "هرگز" متصل است و "هرگز" کلمه ی تلخ و تاریکی ست که تازگی ها، مثل ادراک ِ گنگ ِ مرگ، وارد ذهنم شده و آن پس و پشت ها منتظر خودنمایی نشسته است.
جایی دیگر - گلی ترقی
اگر ماه بودم به هرجا که بودم سراغ تو را می گرفتم ، وگر سنگ بودم به هرجا که بودی سر رهگذر تو جا می گرفتم ، اگر ماه بودی به صد ناز شاید شبی بر لب بام من می نشستی ، وگر سنگ بودی به هر جا که بودم مرا می شکستی مرا می شکستی .
دلت را به کسی بسپار که لیاقتش را داشته باشد
نگاهت را به کسی بدوز که قلبش برای تو بتپد
چشمانت را با نگاه کسی آشنا کن که زندگی را درک کند
سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای تپش قلبت تو را بشناسد
آرامش نگاهت را به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشد
لبخندت را نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشد
رؤیاهایت را با چهره کسی تصور کن که زیبایی را احساس کند
چشم به راه کسی باش که تو را انتظار کشیده باشد
عاشق باش اما عاشق کسی که تک تک سلول هایش تقدس عشق را درک کرده باشد
تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم
باز نه زخمهای من خوب میشود
نه زخمهای تو ...!
ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﺑﺎﺻﺪﺍ ﻣﻲ ﺷﻨﺎﺳﻨﺪ ...
ﺍﻳﻦ ﺑﺎﻟﺶ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ , ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﺻﺪﺍ !ﺍ