???


می گویی دوست دارم زیر باران قدم بزنم،
اما وقتی باران میبارد چتر به دست میگیری ...
میگویی آفتاب را دوست دارم،
اما زیر نور خورشید به دنبال سایه میگردی ...

می گویی باد را دوست دارم،
...
اما وقتی باد میوزد پنجره را میبندی ...
حال دریاب وحشتم را ... وقتی که می گویی دوستت دارم!

Bob Marley

???


گرفتن آزادی از مردمی که نمیخواهند برده بمانند,سخت است اما دادن آزادی به مردمی که میخواهند برده بمانند سخت تر است...!

مارتین لوتر کینگ

آمـدی جــانـم به قربــانـــت ولـی حالا چرا ؟


آمـدی جــانـم به قربــانـــت ولـی حالا چرا ؟ ----- بی وفا،بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چــرا ؟

نوشدارویی و بعد از مرگ ســهراب آمــــدی  ----- ســـنگدل این زودتـر می خواســتی حالا چـــرا ؟

عمر ما ار مهـلت امروز و فـردای تو نیســــت ----- مـن که یـــک امـــروز مهـــمان توام فــردا چــرا ؟

نـــازنــینا ما به نــاز تــو جـــــوانی داده ایـــم ----- دیـــگر اکنـــون با جوانـان ناز کــن با مــا چـــــرا ؟

وه کــــه با این عمر هــــــای کوتـه بی اعتبار ----- این همه غافل شـدن از چون منی شیدا چــرا ؟

آسمان چون جمع مشتاقان،پریشان می کند ----- درشـگفتم من نمـــی پاشــد ز هم دنیا چــــرا ؟

شـــهریارا بی حبیب خود نمی کردی ســفر ----- راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟

                           بی مونس و تنها چرا ؟ ----- تنها چرا ؟ حالا چرا.....  شهریار

???


حرف های دلم را هرگز کسی نمیفهمد ، فقط روزی مورچه ها خواهند فهمید !
روزی که در زیر خاک گلویم را به تاراج میبرند …

خشونت


خشونت علیه زنان همیشه یک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست.خشونت اضطرابی است که در جان زن است که فکر میکند باید لاغرتر باشد چاق تر باشد ،،زیباتر باشد ،خوشحال تر باشد،سنگین تر باشد،سکسی تر باشد ،خانه دار تر باشد،عاقل تر باشد.خشونت آن چیزی است که زن نیست و فکر میکند باید باشد.خشونت آن نقابی است که زن به صورتش میزند تا خودش نباشد تا برای مرد کافی باشد.....تهمینه میلانی

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد


به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد

 که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

 با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر

 هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

 هر کسی در دل من جای خودش را دارد

 

جانشین تو در این سینه خداوند نشد

 خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

 عاقبت با قلم شرم نوشتند نشد

اشتباه از ما بود


اشتباه از ما بود
اشتباه از ما بود که خوابِ سرچشمه را
در خیالِ پیاله می‌دیدیم
دستهامان خالی
...
دلهامان پُر
گفتگوهامان مثلا یعنی ما!
کاش می‌دانستیم هیچ پروانه‌ای
پریروز پیلگیِ خویش را به یاد نمی‌آورد.
حالا مهم نیست
که تشنه به رویای آب می‌میریم
از خانه که می‌آئی
یک دستمال سفید،
پاکتی سیگار،
گزینه شعر فروغ،
و تحملی طولانی بیاور
احتمالِ گریستنِ ما بسیار است...!

???


قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

بعد از مرگم،انگشتهای مرا به رایگان دراختیاراداره انگشت نگاری قراردهید.

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.

عبورهرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گازازداخل گوراینجانب اکیداممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند!

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است:

" که زگهواره تا گور دانش بجست."

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد!

در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.


از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می‌طلبم.

???


دخترخانمی زیباخطاب به رئیس شرکت امریکایی ج پ مورگان نامه‌ای بدین مضمون نوشت:

من24سال دارم.جوان،زیبا،خوش‌اندام،دارای تحصیلات آکادمیک هستم.چگونه میتوانم بامردی ازدواج کنم که به اندازه شمادرآمدداشته باشد؟

جواب مدیرشرکت مورگان:
درآمدسالانه من باآرزوی شماهمخوانی دارد،اماازدیدیک تاجرازدواج باشمااشتباه است.آنچه شمادرسردارید مبادله منصفانه"زیبائی"با"پول"است.زیبایی شمارفته‌رفته محومیشوداماپول من بعیداست بربادرود.درآمدمن بالاترخواهدرفت اماچین وچروک وپیری جایگزین زیبائی شماخواهدشد.من یک"سرمایه روبه رشد"هستم اماشمایک"سرمایه روبه زوال".پس آدم پولدارنادان نیست باشماازدواج کند.مافقط باامثال شماقرارمیگذاریم اماازدواج هرگز.

امااگرشماعلاوه برجوانی وزیبائی کالاهای باارزشی مثل"انسانیت،پاکدامنی،شعور،اخلاق،تعهد،صداقت،وفاداری،حمایت وعشق "داشته باشیدکه مثل سرمایه من روبه رشدباشدیاحداقل نفع آن ازمن منقطع نشودآنوقت احتمالااین معامله برای من هم سودفراوانی خواهدداشت.چون ممکن است من فاقددارایی های شماباشم ومن بعدازچندمدت ازازدواج برای زندگی مشترک شدیدابه آنهانیازپیداخواهم کرد.

- "به کجا چنین شتابان؟"


- "به کجا چنین شتابان؟"

گون از نسیم پرسید.

- "دل من گرفته زینجا،

هوس سفر نداری

ز غبار این بیابان؟"

- "همه آرزویم؛ اما

چه کنم که بسته پایم..."

- "‌به کجا چنین شتابان؟"

- "به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم..."

- "سفرت به خیر؛ اما، تو و دوستی، خدا را

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،

به شکوفه‌ها، به باران،

برسان سلام ما را.