چقدر فاصله اینجاست بین آدم ها
چقدر عاطفه تنهاســت بین آدم
ها
کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد
و او هنوز شکوفاست بین آدم
ها
کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد
تب غرور چه بالاست بین آدم
ها
و از صدای شکستن کسی نمی شکند
چقدر سردی و غوغاست بین آدم ها
ز
مهربانی دل ها دگر سراغی نیست
چقدر قحطی رویاست بین آدم ها
غریب گشتن
احساس درد سنگینی ست
و زندگی چه غم افزاست بین آدم ها
مگر که کلبه دل ها
چقدر جا دارد؟
چقدر راز و معماست بین آدم ها
چه می شود همه از جنس آسمان
باشیم
طلوع عشق چه زیباست بین آدم ها
و کاش صبح ببینم که باز مثل
قدیم
نیاز و مهر و تمناست بین آدم ها
بهار کردن دل ها چه کار
دشواریست
و عمر شوق چه کوتاست بین آدم ها
به خاطر تو سرودم چرا که تنها
تو
دلت به وسعت دریاست بین آدم ها
اینجا زمیـــــــــــــن است
رسم آدم هایش عجیب است
اینجا گم که می شوی
به جای آنکه دنبالت بگردند
فراموشـــــــــــــــــت می کنند!
نباید کسی بفهمد
دل و دستِ این خستهی خراب
از خوابِ زندگی میلرزد.
باید تظاهر کنم حالم خوب است
راحتام، راضیام، رها ...
راهی نیست.
همیــــشه جایی در حوالی دلتــنگی من جــاری می شــوی…
جــاری
می شــوی در ابـــریِ چشــمانـــم…
و می بـــاری آنقــدر تا زلال شـــوم…
تا
آســمانی شــود هــوایِ دلــم…
آنقــدر که با همـــه روحـــم حــس
کنـــم…
داشتــــن تو …
می ارزد…
به تمـــام نداشــته هـــای دنیــــا…
به جرم وسوسه...
چه طعنــــــه ها که نشنیدی حـــــــوا...
پس از تـــــــــــو...
همه تا توانستند آدم شــــــــــــدند...
چه صادقانه حــــوا بودی...
و چه ریاکارانه آدمیـــــــــــــم!
تـــــاب می آورم
رفتن را ،
فراموش شدنم را ،
بــــاور
میکنم
امــــــا
فــــــراموش
کردنــــــت
دیگر
کـــــا رِ مــــ.ــن نــــــیست
نمی دانم
...
چرا بین این همه آدم...
پیله کرده ام به تو !
شاید فقط با
تو...
پروانه میشوم...
تـــــاب می آورم
رفتن را ،
فراموش شدنم را ،
بــــاور
میکنم
امــــــا
فــــــراموش
کردنــــــت
دیگر
کـــــا رِ مــــ.ــن نــــــیست
نمی دانم
...
چرا بین این همه آدم...
پیله کرده ام به تو !
شاید فقط با
تو...
پروانه میشوم...
پروانه ها آنقدر کوچک هستند که جای کسی را نمی گیرند ولی باز می بینی چه عاشقانه
خود را از وسط تا می کنند که مزاحم کسی نباشند. (میچو مادو)