ببخش این هر دو چشمم را اگر ناگاه می خوابد
که سربازان نمی خوابند وقتی شاه می خوابد
من از تو بوسه ی دزدانه ای میخواستم اما -
چه سود آنجا که صاحبخانه ای آگاه می خوابد
سبک تر می کند پلک تو تیغ راهزن ها را -
که گاهی کاروان خسته ای در راه می خوابد
چه در اندام تُرد خویشتن داری که خود حتی
پلنگ بر پتو در حسرت آن ماه می خوابد !
همیشه شاعری چون من در آغوش زنی اما -
پریزادی پریخو چون تو با اشباح می خوابد
کمی کوتاه تر از قبل می گردد شبم وقتی
زنی مانند تو با دامنی کوتاه می خوابد ...