مثل یک جنگل پاییزی سرما خورده


مثل یک جنگل پاییزی سرما خورده
شده ام بی رمق و غم زده و تا خورده
اخم کن،زخم بزن ،تلخ بگو، سر بشکن
قالی آن گاه عزیز است که شد پا خورده
ماهی کوچک اگر دل نسپارد چه کند
بس که آب و نمک از سفره ی دریا خورده
عشق داغ است و دوای تن سرد من و تو
دور آتش بنشینیم دو سرما خورده؟
***
برسانید به یوسف که سرافراز شدی
هر چه سنگ است به بیچاره زلیخا خورده
برسانید از او صرف نظر خواهم کرد
نرساند اگر از آن لب حلوا خورده!
ناصرحامدی-
خوابی که آغازش تویی(فصل پنجم)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد