عاشقانه ی کوتاه


عاشقانه ی کوتاه

.
تلفن همراه پیرمردی که توی اتوبوس کنارم نشسته بود زنگ خورد .
به زحمت، تلفن را با دستهای لرزان از جیبش در آورد .
هرچه تلفن را در مقابل صورتش، عقب و جلو برد ، نتوانست اسم تماس گیرنده را بخواند .
رو به من کرد و گفت: ببخشید آقا، چی نوشته ؟
 گفتم: همه چیزم
 پیرمرد: الو سلام عزیزم ...
دستش را جلوی تلفن گرفت و با صدای آرام و لبخند به من گفت: همسرمه !!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد