روزی پشیمان می شوی آن روزخیلی دیرنیست
روزی که دیگرقلب من باعشق تودرگیرنیست
آن روزمی بوسی مرادرقاب عکس ساکتی
زل می زنی چشم مراسهمت بجزتصویرنیست
باگریه می گویی بیا،بابغض می خوانی مرا
دیرست دیگر...حس من برپای توزنجیرنیست
پک می زنی یادمراباطعم سیگاروجنون
میسوزی ازآهی که خودگفتی که دامن گیرنیست
روزی میان اشک وخون هم پای شعرم می دوی
باگریه می گویی به خود دیگرمراپیگیرنیست
آن روزتنهامی شودهم تخت وهم پیراهن ات
می خواهی ام می خواهی ام لیکن دگرتقدیرنیست
با اوبه خلوت می روی با اوبغل می نوشی
پایان آن مستانگی جزناله ی شبگیرنیست
آن روزکه می کوبی به درآشفته وآشفته تر
حسرت عذابت می دهدقلب تو بی تقصیر نیست
روزی نشانی مراازکوچه هامی پرسی
راهت نمی افتد به من خودکرده راتدبیرنیست