یک نفر از کوچه ی ما عشق را دزدیده است
این خبردرکوچه های شهر ما ...پیچیده است
دوره گردی در خیابانها ....محبت می فروخت
گوئیا او هم بساط خویش را.... برچیده است
عاش...قی می گفت روزی ....روزگاران قدیم
عشق را از غنچه های کوچه باغی چیده است
عشق بازی در خیابان مطلقا ممنوع شد
عابری.... این تابلو را دورمیدان دیده است
یک چراغ قرمز از دیروز قرمز مانده است
چشمکش را هیز چشمی خیره سر دزدیده است
می روم از شهر این دل سنگهای کور دل
یک نفر بر ریش ما دلریشها خندیده است