؟؟

هنوز هم باور دارم
دستانی را که به گرمی می فشارم
و احساسی را که باران بر من می بارد
و امیدی را که با هر افق در من زنده می شود
همیشه باورداشته ام
... عشق را
حتی امروز که رو دست خورده ام
دستانی را که به گرمی می فشردم
من
همیشه باور کرده ام
تغییر را
حتی امروزی راکه خفه شده ام
در این شهر غبار آلود
تیره روزهایی که چشم چشمی را نمی بیند
و دریغ از قطره ای نسیم
همیشه باور داشته ام
حتی
در چنین روزهایی
زندگی را
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد