آرزو

آمدم نبودی

نیا نیستم

دریایی کشیده ام
می خواهم خودم را
...
به موج بی خیالی بزنم

ماهی شدم
در آسمان آبی اقیانوس آرام باله هایم را
بدست مادر طوفان بسپارم

مادر طوفانی که موج ها را
می زاید

موج هایی که ستاره ها را
بوقت خواستن شان به شهر آرزوها می برد
تا کمی رقص تنهایی را مشق کنند

نگاه شان را که شست دوباره جایی بخواباند
که برق گیسوانشان چشمکی شود
برای عاشقانه های زمینی یان پر آرزو

تا وقت سقوط ستاره ای که شهاب شده
با مرگش آرزویی کنند

تو هم وقت سقوطم آرزویی کن
بگذار یکبار دیگر با آرزوهای تو
سقوط کنم ، بمیرم !






شایان افضلی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد